کد مطلب:328190 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:293

سوره یونس، آیات 45 - 37
و ما كان هذا القرآن ان یفتری من دون اللّه و لكن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل الكتاب لا ریب فیه من رب العالمین (37) ام یقولون افترئه قل فاتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون اللّه ان كنتم صادقین (38) بل كذبوا بمالم یحیطوا بعلمه و لما یاتهم تاویله كذلك كذب الذین من قبلهم فانظر كیف كان عاقبة الظالمین (39) و منهم من یومن به و منهم من لا یومن به و ربك اعلم بالمفسدین (40) و ان كذبوك فقل لی عملی و لكم عملكم انتم بریون مما اعمل و انا بری ء مما تعملون (41) و منهم من یستمعون الیك افانت تسمع الصم و لو كانوا لا یعقلون (42) و منهم من ینظر الیك افانت تهدی العمی و لو كانوا لا یبصرون (43) ان اللّه لا یظلم الناس شیا و لكن الناس انفسهم یظلمون (44) و یوم یحشرهم كان لم یلبثوا الا ساعة من النهار یتعارفون بینهم قد خسر الذین كذبوا بلقاء اللّه و ما كانوا مهتدین (45)







ترجمه آیات

وضع این قرآن وضعی نیست كه بتوان آن را به غیر خدا نسبت داد، هرگز، كه این قرآن مصدق كتب آسمانی قبل از خود و جدا سازنده مطالب فشرده كتب آسمانی است ، هیچ تردیدی نیست كه از ناحیه خدای ربّالعالمین است (37)

لیكن می گویند: محمد (صلی اللّه علیه و آله وسلم ) قرآن را خود پرداخته و به خدا افتراء بسته ، بگو اگر راست میگوئید كه این قرآن ساخته و پرداخته بشر است شما نیز مثل آن را بیاورید، و تا می توانید دیگران را نیز به كمك بگیرید (38)

پس علت ایمان نیاوردنشان این نیست كه تشخیص داده باشند از ناحیه غیر خداست ، بلكه این است كه به معارف آن احاطه ندارند، و هنوز به تاءویل آن برنخورده اند، امتهای قبل از ایشان نیز به همین جهت تكذیب می كردند، پس نیك بنگر كه سرانجام ستمكاران چگونه بود(39)

بعضی از مشركین كسانی هستند كه به این قرآن ایمان می آورند، و بعضی كسانیند كه ایمان نمی آورند، و پروردگار تو مفسدان را بهتر از هر كسی میشناسد (40)

و اگر تو را تكذیب می كنند بگو عمل من از آن من ، و عمل شما از آن شما (نباید این دو عمل با هم خلط گردد) شما از عمل من بیزار و من از عمل شما بیزارم (41)

بعضی از آنان به تو گوش می دهند، ولی مگر تو می توانی حق را به گوش كسانی كه گوش دلشان بسته است و با اینكه تعقل نمیكنند بشنوانی (42)

و بعضی دیگرشان كسانیاند كه به تو نگاه می كنند، پس آیا مگر تو می توانی كسانی را كه كوردلند و در عین حال راه حق را نمی بینند هدایت كنی ؟(43)

خدا به مردم به اندازه سر سوزنی ظلم نمیكند و لیكن این خود مردمند كه به خویشتن ستم می كنند (44)

و روزی كه محشورشان كند گوئی جز ساعتی از روز نخوابیده بودند (فاصله بین مرگ و قیامت آنقدر در نظرشان كوتاه می آید كه ) یكدیگر را به خوبی میشناسند، آن روز كسانی كه دیدار خدا را تكذیب كرده بودند محققا زیانكار شده راه به جائی نمیبرند(45)

بیان آیات

در این آیات به مطالب اول سوره برگشته ، كه قرآن را معرفی می كرد و میفرمود: قرآن كتابی است نازل از ناحیه خدای تعالی و هیچ شكی در آن نیست ، و نیز در این آیات دلیل این معنا را تلقین می كند، و این آیات به آیات قبل كه میفرمود: (قل هل من شركائكم من یهدی الی الحق قل اللّه یهدی للحق ...) اتصال دارد، و ما در آنجا گفتیم كه یكی از مراحل هدایت خدای تعالی به سوی حق همین است كه مردم را از طریق وحی به انبیایش و نازل كردن كتابهائی بر آنان ، خلق را به سوی دین حق آن دینی كه خودش برای خلقش ‍ میپسندد هدایت فرماید، مانند كتابهائی كه بر نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد (صلی اللّه علیه و آله وسلم ) نازل فرموده ، و این آیات آن كتابها را یادآور شده ، اقامه حجت می كند بر اینكه قرآن یكی از آن كتابها است كه به سوی حق هدایت می كند،

و به همین جهت با یادآوری قرآن اشارهای هم به آن كتابها نموده فرموده : (و لكن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل الكتاب لا ریب فیه من رب العالمین ) و در آخر آیات به ذكر مساءله حشر، كه یكی از مقاصد این سوره است و قبلا نیز سخن از آن رفته بود برگشت شده .





و ما كان هذا القرآن ان یفتری من دون اللّه ...







نفی شاءنیت مفتری بودن ، از قرآن كریم در جمله : (و ما كان هذا القرآن ان یفتری...)

در سابق اشاره كردیم كه اگر در نفی صفتی و یا معنائی تعبیر شود به نفی كون و نبود وجود آن ، از این تعبیر فهمیده می شود كه آن صفت استعداد و شاءنیت تحقق و وجود ندارد، و این قسم نفی كردن بلیغ تر از نفی خود آن صفت است . بنابراین ، فرق است بین اینكه بگوئیم : (ما كان زید لیقوم - زید چنین نبود كه بایستد)، و بین اینكه بگوئیم : (زید لم یقم - زید نایستاد)، و یا بگوئیم : (ما قام زید - زید نایستاد). تعبیر اول میفهماند زید استعداد ایستادن ندارد، و شاءن او چنین شاءنی نیست ، به خلاف تعبیر دوم كه تنها نفی قیام را میرساند و میفهماند او نایستاده ، و در قرآن كریم نمونه های بسیاری از تعبیر اول وجود دارد، مثل آیات زیر: (فما كانوا لیومنوا بما كذبوا به من قبل )، (ما كنت تدری ما الكتاب و لا الایمان و ما كان اللّه لیظلمهم )

پس اینكه در آیه مورد بحث فرمود: (و ما كان هذا القرآن ان یفتری من دون اللّه ) خواسته است شاءنیت افتراء را از قرآن كریم نفی نموده ، همانطور كه دیگران نیز گفته اند خواسته است بفرماید: قرآن چیزی نیست كه بتوان به آن افتراء بست و گفت كه این كتاب از ناحیه خدا نبوده و به افتراء به خدا نسبت داده شده . و این تعبیر بلیغ تر از آن است كه نفی فعلیت نموده بفرماید: (این قرآن به ناحق به خدا نسبت داده نشده )، و حاصل معنای آیه این است كه شاءن قرآن چنین نیست ، و در این صلاحیت نیست كه ساخته و پرداخته غیر خدا باشد، و به افتراء به خدا نسبت داده شود.

مراد از: (الذی بین یدیه ) و معنای : (تفصیل الكتاب ) و اشاره به وحدت همهادیان و اینكه اختلاف ادیان در اجمال و تفصیل است

(و لكن تصدیق الذی بین یدیه ) - یعنی قرآن تصدیق آن كتابهایی است كه فعلا موجود است ، و از ناحیه خدا نازل شده ، و آن عبارت است از تورات و انجیل ، همچنانكه همین قرآن از مسیح (علیه السلام ) حكایت كرده كه آن جناب نیز درباره كتاب آسمانی قبل از

انجیلش به بنی اسرائیل گفت : (یا بنی اسرائیل انی رسول اللّه الیكم مصدقا لما بین یدی من التوریة )، و اگر به جای اینكه بفرماید: (تصدیق الذی نزل من قبل - تصدیق آن كتابی كه قبلا نازل شده ) فرمود: (تصدیق الذی بین یدیه ) بدین جهت بوده كه قبل از آن جناب غیر از تورات و انجیل كتابهای دیگر آسمانی نیز بوده ، مانند كتاب نوح ، و كتاب ابراهیم (علیه السلام ). و بنابراین ، اگر تقدم همه این چهار كتاب را در نظر بگیریم آن كتابی كه از نظر زمان نزدیكتر به رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله وسلم ) بوده یعنی تورات و انجیل می توانسته موصوف شود به این صفت كه (بین یدی : پیش روی ) آن جناب قرار دارند.

بعضی از مفسرین گفته اند: منظور از جمله (ما بین یدیه ) حوادثی است كه بعدا پیش می آید، نظیر مساءله بعث و نشور و حساب و جزاء. ولی این تفسیر درست و قابل اعتناء نیست .

(و تفصیل الكتاب ) - این جمله عطف است بر جمله (تصدیق الذی )، و منظور از كلمه (كتاب ) به دلالت سیاق ، جنس ‍ كتابهای آسمانی و نازل از ناحیه خدای سبحان بر انبیای گرامش است . و منظور از كلمه (تفصیل ) ایجاد فاصله بین اجزاء درهم آن است ، و منظور از درهم بودن اجزاء این است كه معارف آن در یكدیگر پیچیده و به یكدیگر مرتبط است ، و خدای تعالی با ایضاح و شرح ، این اجزاء را از یكدیگر جدا ساخته .

این جمله دلالت دارد بر اینكه دین الهی كه بر انبیایش نازل شده همه یك دین است ، و اختلافی در ادیان الهی نیست جز اختلاف در اجمال و تفصیل ، و قرآن كریم تفصیل دهنده مطالبی است كه در كتابهای دیگر آسمانی بطور اجمال آمده بود. دلیل دیگر بر اینكه دین الهی یكی است آیه شریفه زیر است كه می فرماید: (ان الدین عند اللّه الاسلام )

و نیز دلیل دیگر اینكه قرآن كریم تفصیل مجملات كتابهای آسمانی سابق است آیه زیر است كه می فرماید: (و انزلنا الیك الكتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الكتاب و مهیمنا علیه ) و جمله (لا ریب فیه من رب العالمین ) به منزله تعلیل برای جمله اول است .





ام یقولون افتریه قل فاتوا بسورة مثله ...







كلمه (ام ) دو قسم است : یكی متصله مثل اینكه بگوئیم : (اءهذا زید ام عمرو - آیا این شخص زید است و یا عمرو) قسم دوم منقطعه كه به معنای (بلكه ) است ، و در آیه مورد بحث به معنای دوم آمده می فرماید: (بلكه می گویند او خودش قرآن را ساخته و پرداخته و به خدا افتراء بسته )، و ضمیر (ها) در كلمه (افتریه ) و كلمه (مثله ) به قرآن بر می گردد. و اینكه فرموده : (بگو اگر چنین است سوره ای مثل قرآن بیاورید) خود شاهد براین است كه كلمه (قرآن ) همانطور كه بر همه این كتاب آسمانی اطلاق می شود بر سوره ای از آن نیز اطلاق می شود، هم كثیر آن قرآن است و هم قلیلش .

و معنای آیه این است : به كسانی كه می گویند (افتریه ) بگو: اگر شما در این ادعایتان صادقید یك سوره به مثل این قرآن كه به قول شما افتراء شده بیاورید، حتی اگر نتوانستید خود به تنهائی این كار را انجام دهید، می توانید از تمامی خلائق تا آنجا كه دسترسی دارید كمك بگیرید، چون اگر این قرآن كلامی باشد مفتری ، قهرا كلامی از كلامهای بشری خواهد بود و باید بشر بتواند مثل آن را بیاورد.

تحدی قرآن كریم به اینكه سوره ای مانند قرآن بیاورید اختصاص به سور معینیندارد

و خواننده محترم توجه دارد كه این آیه شریفه تحدی روشنی است ، آن هم تحدی به آوردن یك سوره هر قدر هم كه كوچك باشد، چون كلمه (سوره ) هم به سوره طویل اطلاق می شود، و هم به سوره قصیر و كوتاه .

و از اینجا روشن می شود كه اولا تحدیای كه در این آیه شده تحدی به سوره معینی نیست ، چون منظور مشركین از اینكه گفتند: (آن را به خدا افترا بسته ) جای معینی از قرآن نبوده ، بلكه منظورشان همه قرآن بوده ، و قرآن كریم آنان را تكلیف كرده به اینكه یك سوره بیاورند كه مثل همین قرآنی باشد كه می گویند به خدا افتراء بسته شده ، و معلوم است كه منظور آنان این است كه همه قرآن به خدا افتراء بسته شده ، نه بعض معینی از آن .

پس نباید به گفته بعضی از مفسرین گوش داد كه گفته اند: نكره آوردن - یعنی بدون الف و لام آوردن كلمه - (سوره ) به منظور تعظیم و یا تنویع بوده و منظور این است كه كفار سوره ای بیاورند كه شبیه باشد به سوره ای از سوره هائی كه در آن داستان انبیاء و اخبار تهدیدآمیز دنیائی و آخرتی آمده ، نه سوره ای كه مشتمل بر امر و نهی باشد، زیرا كسی كه افتراء می بندد خبری را به دروغ به خدای تعالی نسبت می دهد، و امر و نهی كه خود از مقوله انشاء است افتراء بستنی نیست .

و همچنین گفتار آن مفسر دیگر كه گفته : منظور از این كلمه سوره ای طولانی نظیر این سوره یعنی سوره یونس است ، سورهای كه مانند این سوره مشتمل باشد بر اصول معارف دین و وعدهها و تهدیدها.

وجه نادرستی این نظریه ها این است كه قرآن كریم همه آیاتش منسوب به خدای سبحان است ، چه آن آیاتی كه از داستانی خبر می دهد و یا آیاتی كه امر و نهی دارد، و چه سوره ای كه نظیر سوره یونس باشد و چه غیر آن حتی یك آیه از قرآن نیز كلام خدا و منسوب به خدا است ، و افتراء هم اختصاصی به خبر ندارد همانطور كه می توان خبری را به دروغ به كسی افتراء بست انشاء را هم می توان افتراء بست ، و همانطور كه نسبت افتراء دادن آن آیات تكذیب كلام خدای تعالی است ، نسبت افتراء دادن این آیات نیز تكذیب است و همانطور كه چنین نسبتی در مورد اینگونه آیات خدا تكذیب است ، در مورد غیر اینها یعنی آیاتی كه در آن امر و نهی آمده و یا آیات سوره ای كوچك است نیز تكذیب كلام خدای تعالی است .

فقط به فصاحت و بلاغت قرآن تحدی نشده ، بلكه از لحاظ معنی و محتوای قرآن نیزمبارزطلبی شده است

و ثانیا معلوم شد كه آیه شریفه مورد بحث تنها به بلاغت و فصاحت قرآن تحدی نكرده ، بلكه سیاق این آیه و هر آیه ای دیگر كه در مورد تحدی وارد شده شاهد بر این است كه تحدی به همه خصوصیات قرآن و آن صفات كمال و فضیلتی است كه قرآن دارد، و امتیازات قرآن در دو خصوصیت فصاحت و بلاغت خلاصه نمی شود، قرآن مشتمل است بر مخ معارف الهی ، و جوامع شرایع ، چه در باب عبادات ، چه قوانین مدنی ، چه سیاسی ، چه اقتصادی ، چه قضائی ، چه اخلاق كریمه و آداب نیكو، چه قصص درست انبیاء و امتهای گذشته ، و ملاحم (پیشگوییهای غیبی )، و چه در باب اوصاف ملائكه و جن و آسمان و زمین ، چه در باب حكمت و موعظت و وعده و تهدید، و چه در باب اخبار مربوط به آغاز و انجام خلقت . و نیز قرآن مشتمل است بر قوت حجت و عظمت بیان و نور و هدایت ، آنهم بدون اینكه در تمامی این بابهای مختلف یك سخنش مخالف با سخن دیگرش باشد، و اضافه كن بر همه این امتیازات و خصائص این خصوصیت را كه سخن قرآن در بلاغت و فصاحت در افقی قرار دارد كه دست بشر از رسیدن به آن كوتاه است .

آری ، دانش پژوهان از صدر اول تا به امروز در مساءله اعجاز قرآن اكتفا كرده اند به بلاغت و فصاحت آن ، و در این باره كتابها نوشته و رساله ها تالیف كرده اند، و همین باعث شده كه از تدبر در حقایق قرآن و تعمق در معارف آن باز مانده چنین بپندارند كه معانی قرآن مانند سایر

معانی اموری است پیش پا افتاده كه در آن یك صحرانشین و یك شهرنشین ، یك عامی و یك خاصی ، یك جاهل و یك عالم با هم برابرند، و فضیلت و برتری قرآن از سایر كتابها هر چه هست در نظم الفاظ آن است ، و ماورای آن هیچ ارزشی ندارد. و غفلت كرده اند از اینكه خود خدای تعالی وقتی قرآن را توصیف می كند از فصاحت و بلاغت آن نمیگوید، بلكه آن چیزی كه دخیل در تحدیش میداند این است كه قرآن نور است ، رحمت است ، هدایت است ، حكمت است ، موعظت است ، و برهان و تبیان هر چیز است و تفصیل الكتاب است ، و شفاء مؤ منین و قول فصل است ، و هزل نیست و اینكه قرآن مواقع نجوم است ، و هیچ اختلافی در آن نیست . و مساءله بلاغت را بطور صریح و بعینه ذكر نفرموده .

از سوی دیگر در همه تحدیهایش بطور مطلق تحدی كرده و فرموده : اگر شك دارید كه این قرآن از ناحیه خدای تعالی است سوره ای مثل آن بیاورید، و نفرموده از چه جهت مثل آن باشد، نه مقید به فصاحت كرده و نه به بلاغت . و ما بحثی مفصل پیرامون اعجاز قرآن در تفسیر آیه شریفه : (و ان كنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله )، در جلد اول این تفسیر ایراد كردیم .





بل كذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتهم تاویله ...







این آیه شریفه علت حقیقی ایمان نیاوردن آنان و نیز علت این تهمتشان را كه گفتند (قرآن كلام خدا نیست ، و آورنده اش به دروغ آن را به خدا نسبت میدهد) بیان می دارد و می فرماید: علت حقیقی آن این است كه از قرآن كریم چیزهائی را تكذیب كردند كه به آگاهی از آن احاطه ای ندارند، و یا این است كه قرآنی را تكذیب كردند كه به آگاهی از آن احاطه ای ندارند، چون در قرآن كریم معارفی حقیقی از قبیل علوم واقعی وجود دارد، علومی كه آگاهی و فهم آنان گنجایش آن علوم را ندارد، تاءویل و شرح آن معارف هم هنوز به گوششان نخورده . واضح تر بگویم : هنوز تاءویل آنچه كه تكذیبش كردند به آنان نرسیده ، تا ناگزیر از تصدیق آن شوند.

تاءویل معارف و احكام قرآن از مقوله معانی الفاظ نیست . وجهل مشركین به این تاءویل موجب تكذیب آنان شده است

این آن معنائی است كه سیاق ، آن را اقتضاء دارد. پس ، جمله : (و لما یاتهم تاویله ) اشاره به روز قیامت دارد، و میفهماند آن روز كه روز كشف حقایق از یك سو و باز شدن فهم بشر از سوی دیگر است همه این كفار تاءویل حقایق و واقعیت معارف قرآن را میفهمند، همچنانكه آیه زیر نیز این معنا را تایید نموده ، می فرماید: (هل ینظرون الا تاویله

یوم یاتی تاویله یقول الذین نسوه من قبل قد جاءت رسل ربنا بالحق فهل لنا من شفعاء فیشفعوا لنا او نرد فنعمل غیر الذی كنا نعمل ).

و این مؤ ید گفتاری است كه ما در تفسیر آیه : (ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاویله و ما یعلم تاویله الا اللّه ) در جلد سوم این كتاب آوردیم ، و گفتیم : منظور از تاءویل در عرف قرآن آن حقیقتی است كه امری از امور و معنائی از معانی از قبیل احكام ، یا معارف و یا قصص و یا غیر اینها به آن حقیقت تكیه دارد، حقایق واقعیای كه خود از مقوله معنای الفاظ نیست . و نیز گفتیم كه تمامی قرآن و معارف و احكام و اخباری كه در قرآن هست و غیر اینها هر چه كه در قرآن كریم آمده برای خود تاءویلی دارد.

و مؤ ید دیگر این معنا جمله بعد از جمله مورد بحث است كه می فرماید: (كذلك كذب الذین من قبلهم ) چونكه جهل مشركین مكه به قرآن را تشبیه كرده به جهل مشركین در امتهای قبل ، كه آنها نیز دعوت انبیای خود را تكذیب كردند، به خاطر اینكه احاطه علمی به تاءویل دستورات آنان نداشتند. پس ، معلوم می شود آنچه سایر انبیاء هم آورده بودند تاءویل داشته ، چه معارفی كه آوردند و چه احكامشان ، همچنانكه معارف قرآن و احكام آن نیز تاءویل دارد، بدون اینكه این تاءویل از قبیل مفاهیم و معانی الفاظ باشد و آنها كه تاءویل را از مقوله معانی الفاظ پنداشته اند پندارشان صرف توهّم است .

پس ، حاصل معنای آیه این شد كه این مشركین كه به قرآن نسبت می دهند كه ساخته و پرداخته غیر خدا است ، و به ناحق به خدا نسبت داده شده ، این افترای مشركین مثل افترای مشركین و كفار از امتهای سابق است كه در معارف و احكامی كه دعوتهای دینی متضمن آن بود به اموری برخوردند كه احاطه علمی به آن نداشتند، تا یقین به آن پیدا نموده تصدیقش كنند، و همین جهلشان وادارشان كرد به اینكه آن امور را تكذیب كنند، و چون فرا رسد آن روزی كه در آن روز تاءویل آن امور رخ مینمایانند و حقیقت آنها روشن می گردد، آن وقت ناگزیر می شوند به ایقان و تصدیق به آن امور و آن روز روز قیامت است كه پردههای جهل از روی حقایق كنار

میرود و حقایق به واقعیت خود رخ می نمایانند. و اینها كه در این امت دعوت اسلام را تكذیب كردند، و مرتكب ظلم شدند وضعشان وضع همان افراد از امتهای گذشته است ، (فانظر كیف كان عاقبة الظالمین ) ببین عاقبت آن ستمكاران چه شد؟ تا حدس بزنی عاقبت این ستمكاران چه خواهد بود.

این آن معنائی است كه بعد از بحث دقیق پیرامون معنای آیه به دست می آید، ولی مفسرین در معنای آن ، سخنان مختلفی دارند كه اساس همه آنها اشتباهی است كه در معنای گرفتار آن شده اند، و چون فائدهای در نقل و بحث پیرامون آنها نیست و نیز چون قبلا اقوال آنان درباره معنای تاءویل را بطور استقصاء نقل كردیم ، از تعرض به آن اقوال میگذریم .

تقسیم امت اسلام به دو گروه : ایمان آورندگان و ایمان نیاورندگان فساد





و منهم من یومن به ومنهم من لا یومن به و ربك اعلم بالمفسدین







در این آیه شریفه امت اسلام را به دو قسم تقسیم كرده ، یكی آنهائی كه به قرآن ایمان می آورند، و دیگری آنهائی كه ایمان نمی آورند. آنگاه از آن دسته كه ایمان نمی آورند بطور كنایه تعبیر كرده به مفسدین ، در نتیجه از این تعبیر این معنا به دست می آید كسانی كه تكذیب می كنند آنچه را كه در قرآن است بدین جهت تكذیب می كنند كه مفسد هستند.

بنابراین ، آیه شریفه در صدد بیان حال این امت است ، كه بعضی از آنان ایمان می آورند و بعضی كفر میورزند، و اینكه كفر آنانكه كفر میورزند ناشی از رذیله افساد است .

و اما اینكه بعضی از مفسرین در تفسیر این آیه گفته اند منظور این است كه : (امت تو مانند ستمكاران از امتهای گذشته نیستند، كه به جز عده قلیلی پیامبران خود را تكذیب كردند و به عذاب انقراض مبتلا شدند، بلكه امت تو بعد از تو دو طائفه خواهند شد، یك طائفه زود به قرآن ایمان خواهند آورد)، و طائفهای دیگر تا ابد ایمان نخواهند آورد، معنائی است كه به هیچ وجه از آیه استفاده نمی شود.





و ان كذبوك فقل لی عملی و لكم عملكم ...







در این آیه شریفه به رسول گرامی خود تلقین می كند كه اگر تكذیب كردند از آنان بیزاری بجوید، و این خود یكی از مراتب انتصار و تایید حق است از ناحیه كسی كه برای احیای حق قیام نموده . بنابراین ، طریقه احیای حق این شد كه داعی به سوی حق مردم را بر قبول آن وادار كند، اگر قبول كردند كه هیچ ، و اگر قبول نكردند از آنان بیزاری بجوید تا آنان وی را وادار به قبول باطل خود نسازند.

و جمله : (انتم بریون مما اعمل و انا بری مما تعملون ) تفسیر جمله (لی عملی و لكم عملكم ) است .





و منهم من یستمعون الیك افانت تسمع الصم و لو كانوا لا یعقلون







استفهام در این آیه استفهام انكاری است ، یعنی آیا تو ای پیامبر می توانی سخن حق را به كسی كه كر است بشنوانی ؟ و جمله (ولو كانوا لا یعقلون ) قرینه است بر اینكه منظور از كری حالتی در مقابل تعقل آن معنائی است كه كلام بر آن دلالت دارد، و چون تعقل را شنوائی قلب مینامند بنابراین كسی كه این تعقل را ندارد كر می گویند.

و معنای آیه این است : بعضی از این مردم سخن تو را گوش می دهند و میشنوند در حالی كه كرند، یعنی گوش دلهایشان نمیشنود، و تو قادر نیستی سخنت را به مردمی كه گوش دل ندارند بشنوانی .





و منهم من ینظر الیك افانت تهدی العمی و لو كانوا لا یبصرون





سخن در این آیه نظیر آیه قبل است ، می فرماید: و بعضی از آنان به تو نگاه میكنند ولی تو را بدان گونه كه فرستاده ای از ناحیه خدای تعالی هستی نمی بینند، و آیا تو می توانی كور را هدایت كنی ؟ هر چند كه چشم دلشان از دیدن حقایق كور باشد؟





ان اللّه لا یظلم الناس شیئا و لكن الناس انفسهم یظلمون







این آیه اشاره دارد به اینكه این طائفه كه از شنیدن و دیدن محرومند به خاطر این است كه دچار كری و كوری دلند و این كری و كوریشان مستند به خودشان است ، چون از آثار ظلمی است كه خودشان به خود كردند و خدای تعالی با سلب گوش و چشم از آنان ظلمی به آنان نكرده ، چون هر وضعی كه به خود گرفتند از ناحیه خودشان بوده .

مراد از اینكه در روز حشر، برانگیخته شدگان می پندارند جز یك ساعت درنگ نكردهاند





و یوم یحشرهم كان لم یلبثوا الا ساعة من النهار یتعارفون بینهم ...







از ظاهر آیه بر می آید كه كلمه (یوم ) ظرف باشد برای جمله (قد خسر...) و جمله (كان لم یلبثوا الا ساعة ...) حال باشد از ضمیر جمع در جمله (یحشرهم ) و جمله (یتعارفون بینهم ) حال دومی است كه بیانگر حال اول است .

و معنای آیه این است : آنها كه لقاء اللّه در روز قیامت را تكذیب كردند، روزی كه در آن روز زندگی دنیا در نظرشان اندك و ناچیز مینماید همه زندگی دنیا را یك ساعت از یك روز میشمارند، و در عین حال یكدیگر را میشناسند بدون اینكه فراموش كرده باشند.

بعضی از مفسرین گفته اند: جمله (كان لم یلبثوا) صفت است برای كلمه (یوم ) و معنای آیه این است : (روزی كه به نظرشان می رسد فاصله بین دنیا و آخرت بیش از ساعتی

طول نكشید آنان را محشور می كنیم ). و یا صفت است برای مصدری كه از جمله (یحشرهم ) مستفاد می شود، كه همان حشر باشد (در نتیجه معنای آیه این است كه : روز قیامت آنان را محشور می كنیم حشری كه به نظرشان میرسد بیش از ساعتی از روز طول نكشیده ) بعضی دیگر گفته اند: جمله (یتعارفون بینهم ) صفت است برای كلمه (ساعة ) (و معنای آیه این است كه : آنان را محشور می كنیم ، روزی كه به نظرشان می رسد بیش از یك ساعت از ساعتهای متداول در بین آنان طول نكشید). ولی این دو نظریه از احتمالهای دوری است كه لفظ آیه هیچ مساعدتی با آن ندارد.

و به هر حال ، در این آیه به داستان لقاء اللّه كه در اول سوره آمده بود رجوع شده ، و نیز به مساءله آمدن تاءویل دین و معارف آن انعطافی دارد.

پس گویا فرموده : این كفار هر چند كه هنوز تاءویل قرآن و دین بر ایشان نیامده مع ذلك نباید مغرور به مظاهر این زندگی مادی دنیایی بشوند و مدت آن را بسیار بپندارند، و روز فرا رسیدن مرگ را روزی بسیار دور خیال كنند، برای اینكه به زودی نزد خداوند متعال محشور می شوند و آن وقت به عیان مشاهده می كنند كه زندگی دنیا جز متاعی اندك نبود، و ماندنشان در دنیا نیز جز ساعتی كوتاه نبوده ، از همان روزهای متعارف در بین خودشان .

پس ، در آن روز خسران و بدبختیشان كه در اثر تكذیب لقاء اللّه گریبانشان را گرفته بود برایشان هویدا و محسوس می شود، چون در آن روز تاءویل دین می آید، و حقیقت امر مكشوف می گردد و نور توحید آنطور كه هست ظهور میكند و همه به وضوح میفهمند و میبینند كه ملك تنها از خدای واحد قهّار جلّ شاءنه است .